PEJI.IR

تلنگر

۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه ساعت ۱۹:۳۲

برای آنکه بتوانم در مورد آدمی که در ته اعماق وجود من زندگی میکند و گاه گاهی که نه، اکثر مواقع خودش را پنهان میکند، بنویسم باید تلنگری در من شکل بگیرد. آن وقت به روی وجود من می آید و هر چقدر و هر چه دلش بخواهد مینویسد. من آن را که میبینم خوشنود میشود. چون او آدم جذابی است که تنها و تنها هر از چندگاهی پیدایش میشود و میرود و میرود و میرود.

آدم ها خودشان هم خودشان را نمیشناسند

۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه ساعت ۱۹:۲۲

آدم ها خودشان هم خودشان را نمیشناسند. برای رسیدن به خواسته هایشان و اهدافشان به اطرافیانشان و همراهانشان وعده میدهند اما زمانی که به هدفشان برسند همه چیز را دست رنج خودشان میدانند و خودشان را راضی میکنند که هیچ کسی کوچیکترین سهمی در موفقیتشان نداشته و از آنچه باید به بقیه بدهد چشم پوشی میکنند. یادشان نمیرود. تنها به خودشناسی میرسند. ذات انسانی وجود خودشان را درک میکنند.کنترل کردن این ذات پلید آنقدر سخت است که حد ندارد. جوری که بقیه را انگل هایی میبینند که انگار برای خوردن خون آنها به آنها وصل شده اند و دیگر هیچ.

باور کنید اگر به این مرحله نرسیده اید به این مرحله خواهید رسید. همه اسم آن را زرنگی میگذارند. اما من اسم آن را پلیدی میگذارم که انسان حتی خودش هم از آن بی اطلاع است. این که در این دنیا حتی به خودم هم نمیتوانم اعتماد کنم خیلی بغضرنج است. یک در میلیون آدمها میشود که اینگونه نباشند. آنها هم باید قوی باشند. چون آدم های آنطرف بام ممکن است او را به پایین بکشند. اما اینکه تو چگونه میتوانی آدمها را از هم متمایز کنی و اینکه آیا هنرش را داری که آدم ها را از هم متمایز کنی میتواند برای تو یک دسترنج خوب باشد. سخت است. میدانم. اما میشود.

اگر به جایگاهی رسیدید به وعده هایتان عمل کنید. حتی اگر در آن جایگاه وعده های قبلیتان را قبول نداشته باشید. خلف وعده کردن به ارث میرسد. به ارث میرسد به تمامی کسانی که با آن ها خلف وعده کرده اید. جنگل میسازد و قانون جنگل. آخر یک روزی این رفتارهای پلید آدمیزاد را به زیر میکشد. و آدمها دستشان را دراز میکنند و منتظر میمانند که کسی دستشان را بگیرد. اما دریغ که ما خودمان آنهایی که باید دستمان را بگیرند و نمیگیرند ساخته ایم.

بی حوصلگی

۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه ساعت ۱۹:۱۳

اگر با زندگی با بی حوصلگی برخورد کنی زندگی با بی حوصلگی باهات برخورد میکنه ...

یادگرفتن

۱۳۹۹ تیر ۵, پنجشنبه ساعت ۶:۳۰

با یاد گرفتن کلی چیز جدید شما یک برده ی خیلی خوب خواهید بود. اما اگر یک چیز خیلی ساده بلد بودید و از آن برای خودتان استفاده کردید شما بیزینس خودتان را خواهید داشت ...

پیشرفت

۱۳۹۹ خرداد ۲۴, شنبه ساعت ۱۴:۴۵

پیشرفت یک جامعه زمانی محقق میشود که آن جامعه به جای سوار شدن بر یکدیگر و پله قرار دادن یکدیگر برای بالا رفتن خودشان در کنار همنوعشان تلاش کنند و به یکدیگر کمک کنند. اگر در جامعه ای اعضای آن به یکدیگر کمک نکنند خواه ناخواه آن جامعه رو به سقوط خواهد رفت و هیچ پیشرفتی در آن شکل نمیگیرد.

اگر من در سرزمینی زندگی کنم که همه با من جنگ داشته باشند و برای پیشرفت نکردن من تمام تلاششان رو بکنند من چه ارقی باید به آن سرزمین داشته باشم ؟ چرا آنها را باید هموطن خطاب کنم ؟

اینجا همه با تو سر جنگ دارند. سری مروت و عطوفت ندیده ام ! سری گذشت و خوبی ندیدم ! همه خواسته اند من را له کنند و کسی ذره ای تلاشی نکرده به من کمکی کند تا من هم بالا بیایم. همه پایشان را روی سر من گذاشته اند تا همان پایین بمانم.

آدم های اینجا خیلی به هم بدبین هستند و حتی شانسان را هم برای خوبی دیگر امتحان نمیکنند.

اشتباه

۱۳۹۸ اسفند ۱۳, سه‌شنبه ساعت ۱۷:۴۱

زمانی که اشتباه میکنی دیگه اون آدم سابق نیستی و چندین و چند سال باید بگذره تا بتونی یک لحظه و فقط و فقط یک لحظه خودت رو پیدا کنی و اونقدر با خودت حرف بزنی که فرداش یادت بمونه چی به خودت گفتی و خودت رو فراموش نکنی و باز اون آدمی که تو رو در پستوی خودش پنهان کرده اراده تو و زندگی تو رو به دست نگیره !

بیشتر مواقع که خودم رو پیدا میکنم فرداش فراموش کردم که چی به خودم گفتم. اینبار نمیدونم چی شد که خودم رو پیدا کردم، بهتره بگم میدونم چی شد. اطرافم رو خلوت کردم و روابطم رو قطع کردم تا بتونم فقط و فقط خودم رو پیدا کنم ! خودی که بتونه با من حرف بزنه و به من بگه چه کار کنم ...

اینکه اسم این پستم رو اشتباه گذاشتم چون میخوام بگم همه چیز با یک اشتباه شروع میشه و ادامه پیدا میکنه و خیلی ها خودشون رو گم میکنن ... اما من تمام تلاشم رو کردم که خودم رو پیدا کنم. همه چیز با یک اشتباه شروع شد. یک اشتباه که شاید دلیلش خودم نبودم و میتونم بگم که یک حرف و تنها و تنها یک حرف کاری با زندگی من کرد که سال های سال خودم رو گم کنم. امیدوارم بیش از این خودم رو گم نکنم و حالا که تونستم با خودم در ته اعماق وجودم ارتباط برقرار کنم به راهم ادامه بدم.

دعا

۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعه ساعت ۶:۲۵

دعا کردن کار جالبیست که انسان ها انجام میدهند تا بلکه به خواسته هایشان برسند

کسانی که دعا میکنند به جای هر شب مسواک زدن میتوانند دعا کنند که دندانهایشان خراب نشود.

4php

۱۳۹۸ دی ۲۲, یکشنبه ساعت ۹:۴۹

یکی از پروژه های جذابی ( از نظر خودم بیشتر ) که من انجام دادم پروژه 4php بود که با c++ برای php یک interpreter هر چند خیلی ساده نوشتم که تصمیم داشتم اون رو توسعه بدم و براش jit کامپایلر بنویسم آنهم from scratch

اما زندگی مجالی به من نداد که بتونم این پروژه رو خیلی قوی پیش ببرم و موفقیت هایی که در ذهنم بود رو برای اون کسب کنم. هر چند مبحث jit compile رو تا جاهایی پیش بردم بدون اینکه از پروژه ای آماده و یا ... استفاده کنم. ۴php رو در سن ۲۶ سالگی نوشتم و میدونم که روزی خیلی نزدیک باز با قدرت به اون بر میگردم و اون رو با c و به صورت jit بازنویسی خواهم کرد ...

هر چقدر سنم بالاتر میره قدرت ذهنم بیشتر میشه و میدونم که یک روزی یک پروژه خیلی قوی در این راستا خواهم نوشت. این کار خیلی زمانبر هست ( متاسفانه زمان کافی ندارم ) و خیلی حوصله بر ( تا دلتان بخواهد حوصله دارم ... میتوانم ساعت ها به یک نقطه خیره شوم و فکر کنم بدون اینکه حوصله ام سر برود )

حوصله اش را دارم اما امیدوارم روزی زمانش را هم پیدا کنم تا کمی این علاقه ای که در وجودم هر از چند گاهی مثل یک آتشفشان فعال میشود را خاموش کنم. ( منظورم بیشتر به آرامش رسیدن است )

بهترین راه حل

۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه ساعت ۲۰:۴۸

اگر کسی که php فکر کرد java فکر میکرد دنیای وب انقدر پیشرفت نمیکرد. ( شاید هم دنیا ) اگر راه حلی پیدا کردید که کارتان را راه می اندازد اول به سراغ آن بروید. مسلما آن راه حل بهترین نیست اما کارتان را راه می اندازد و بعدا میتوانید آن را بهبود ببخشید. اگر سعی کردید کاری را به بهترین شکل انجام دهید هیچ وقت آنرا انجام نمیدهید. اما اگر سعی کردید که آنرا انجام دهید آن هم به هر شکلی مطمئن باشید در آخر کارتان خیلی خوب از آب در می آید.

کیمیاگر واقعی

۱۳۹۸ آبان ۳, جمعه ساعت ۱۱:۵۲

کیمیاگر واقعی کسی است که به تو امید و آرزو میفروشد برای آن که خودش به امید و آرزوهایش برسد. کسی است که به تو میگوید تو میتوانی از سرب طلا بسازی و باید همه ی عمرت را صرف آن کنی. کسی است که به تو میگوید تو اگر بخواهی میتوانی تبدیل به باد شوی. فقط اگر بخواهی. آن را تبدیل به کتابی میکند و به تو میفروشد و خودش به طلای واقعی میرسد و تو میمانی و سعی در تبدیل شدن به باد. کیمیاگر واقعی کسی است که به تو میگوید کتاب بخوان چون کتاب برای تو خوب است. اما خودش دارد کتابش را میفروشد و با آن قصرها میسازد. کسی است که تو را تشویق به فیلم دیدن میکند و در فیلم هایش سعی میکند به تو امید و آرزو بفروشد تا خودش به آرزوهایش برسد.

کسیست که می آید و میگوید مردم عزیز ایران ما شما را خیلی دوست داریم و فرزندش را در جایی غیر از ایران به دنیا می آورد. اینها همه کاسبانی هستند که با ابزار فرهنگی و فروش خیال آرزوهایتان به خودتان از سرب طلا میسازند.