احمد رضا
دنیا دارد سنگ میشود رفیق
همه ی دل ها دارند سنگ میشوند و کسی ذره ای دلش نمیسوزد
آدمها بد تاوانی پس میدهند بابت آدم نبودنشان
روزگار خوشی با هم داشتیم، این همه سال رفاقت کم نبود
یاد تمام وجود تو در تک تک سلول های من باقی میماند
خال روی چانه ات، ابروهای کمانی ات، دماغ مردانه ات و موهای پر پشتت و ریش های که شبیه دیکاپریو بود و وقتی بهت گفتم گفتی دقت نکرده بودم
فرم راه رفتنت و خندیدت و با دست شوخی کردنت
سرت را بالا میگرفتی و با یک فرم خاصی میدویدی و میخندیدی
دستان سردت که و زخم روی دستت و آن تاجی که روی دستت تتو زده بودی
پیش من که بودی شب ها راحت میخوابیدی
امان که از این دنیا جهنمی ساخته اند که ما همه در آن در حال سوختنیم
چقدر که نخوابیدی و خوابت نمیبرد
چقدر که ۲ روز ۲ روز بیدار بودی و خوابت نمیبرد
روز های افسردگی و تنهایی من چقدر پیاده می آمدی دم خانه و هوای من را داشتی
چقدر که در و دل کردیم رفیق
چقدر راه رفتیم و حرف زدیم
چقدر که شب گردی گردیم
اولین بار با هم مست کردیم
چقدر خوشرو و خوش اخلاق بودی
چقدر مهربان و دلسوز بودی
احمد رضا
دوست داشتی احمد رضا صدایت کنند
مگر میشود ؟ درد نبودن تو قلب من را به درد می آورد رفیق
قلبم میخواهد از جا کنده شود
کاش قلیون رو ترک نکرده بودم
لعنت به من
لعنت به من که میتونستم بیشتر پیشت باشم و توی چایخونه تخته بازی کنیم